زندگی در سکونتگاههای شهری معاصر، الزاماً با همجوار شدن گروههای مختلف مردم همراه است. تجربۀ تاریخی سکونت انسان در مناطق مختلف جهان نیز مؤید این مطلب است. بر این اساس، مطالعۀ قانونمندیهای همجواری بهطور عام و قانونمندیهای روابط اجتماعی ساکنان همجوار در محیطهای مسکونی، بهطور خاص، ضرورت و موضوعیت پیدا میکند. هدف اصلی مقالۀ حاضر، پاسخ به یکی از مهمترین دغدغههای برنامهریزان و طراحانِ عرصههای مسکونی، یعنی چگونگی تأثیر ویژگیهای کالبدی محیط بر روابط همسایگی است. به این منظور، در گام نخست تلاش شده با مرور منابع اصلی، متغیرهای مؤثر بر روابط همسایگی شناسایی و دستهبندی شوند و در گام بعد، با روش استدلال منطقی، چگونگی اثر این متغیرها بر یکدیگر و در نهایت بر روابط همسایگی تبیین شود. یافتههای این مقاله نشان میدهد که روابط همسایگی در وهلۀ اول از «ویژگیهای فردی و اجتماعیاقتصادی ساکنان»، مانند ویژگیهای شخصیتی، وضعیت تأهل، جنسیت، مدتزمان سکونت، مالکیت و قومیت و نژاد تأثیر میپذیرد. ویژگیهای کالبدی محیط نیز تسهیلکننده یا بازدارندۀ شکلگیری و تداوم روابط اجتماعی همسایگان است. سه دستۀ اصلی متغیرهای کالبدی مؤثر بر روابط همسایگی، متغیرهای مرتبط با کلیت محیط (تراکم مسکونی و ویژگیهای ظاهری محیط)، متغیرهای مرتبط با «فضای عمومی» (اندازه، شکل، محصوریت و ویژگیهای کف و لبۀ فضای باز عمومی، همچنین ویژگیهای تسهیلات خدمات محلی) و متغیرهای مرتبط با «دانۀ مسکونی» (گونۀ مسکن و دسترسپذیری و رؤیتپذیری فضای عمومی از دانۀ مسکونی) هستند. از سوی دیگر، با توجه به اینکه «معنی» سازوکار ارتباط افراد با محیط است، افراد بر اساس معنایی که فعالیتها و ویژگیهای کالبدی محیط برای آنها دارد با یکدیگر تعامل میکنند. بر این اساس، چگونگی تأثیر متغیرهای کالبدی محیط (متغیرهای مستقل) بر روابط همسایگی (متغیرهای وابسته) از طریق متغیرهای مرتبط با معنی (متغیرهای میانجی) قابل توضیح است. بهعنوان نتیجۀ نهایی مقاله میتوان گفت که «کیفیتهای ادراکی محیط کالبدی» با اثرگذاری بر «احساس تعلق به اجتماع و مکان همسایگی» بر «بُعد ساختاری و بُعد تعاملی روابط همسایگی» مؤثر است. چگونگی ارتباط این متغیرها با یکدیگر در قالب یک مدل نظری ارائه شده است. مدل مذکور میتواند برای مطالعۀ روابط همسایگی در زمینههای مختلف فرهنگیاجتماعی مورد استفادۀ پژوهشگران قرار گیرد.