باوری مستحکم، عمیق و دیرپا در میان شهرسازان و برنامهریزان وجود دارد که بر مبنای آن، رویههای معمول خویش را دنبال میکنند. این باور بر پیشفرضی تردیدناپذیر بنا شده و آن همراهی تاریخی عمل و نظر شهرسازی با عقلانیت است. علاوه بر این، بهنظر میرسد شهرسازان در بیشتر اوقات برای نشاندادن صحت دعاوی خویش به مفهوم عقلانیت متوسل میشوند. ظاهراً این موضوع نقشی اساسی در شهرسازی ایفا میکند و به این ترتیب، تأمل در مفهوم عقلانیت میتواند پژوهشهایی راهگشا و تعیینکننده را رقم بزند و شهرسازان را در رویارویی با پرسشهای مهم یاری کند. پرسشهایی از این دست: منظور شهرسازان از معقولبودن رویههایشان و بهخصوص نظریههایشان چیست؟ آیا چارچوب و ساختار و نظریهای فراتاریخی، فرامکانی و فراقومی و جهانشمول از عقلانیت، در نظریههای شهرسازی وجود دارد که شهرسازان رویههای خویش را با آن تطبیق دهند؟ این مقاله سعی دارد تا با معرفی یک پژوهش کیفی و تحلیل نتایج آن، تبیینی برای دو پرسش مذکور ارائه کند. بهنظر میرسد بر پایۀ این نتایج شهرسازان میتوانند تجدید نظری اساسی در باور به ضرورت همراهی عقلانیت با شهرسازی و نیز تلقی واحد جهانشمول از عقلانیت، در نظریههای شهرسازی را در دستور کار خویش قرار دهند.