مولوی، معمار یا نظریهپرداز معماری نبوده است؛ اما در مثنوی به سببهای گوناگون، به تصریح یا به تلویح، به عمد یا غیرعمد، به معماری توجه کرده است. این را میشود در چند مرتبه مشاهده کرد: خبر دادن از عالم معماری که در آن میزیسته است؛ به کار بردن صورتهای معماریانۀ خیال در سخن؛ برقرار کردن نسبت میان معماری و هستی؛ پیش نهادن نظرهای کلی، که به معماری هم قابل تعمیم است؛ دعوت به ذکر خدا به واسطۀ معماری. در این مقاله کوشیدهایم، به روش تفسیر متن با متن، شأن معماری را از خلال ابیات مثنوی دریابیم. این کار را در مراتب یادشده و در جهت پاسخگویی به چند پرسش اصلی انجام دادهایم: نسبت معماری با هنر و صنعت و پیشه؛ تجلی معماری در زبان مثنوی؛ نسبت معمار با خیال؛ ویرانی در برابر آبادانی؛ تجلی جهان معماری مولوی در آثار و مناقبنامههایش؛ ویژگیهای مادی و غیرمادی مکان مطلوب؛ معماری در مقام واسطۀ ذکر.